دل که تنگ است کجا باید رفت ؟
به در و دشت و دمن ؟
یا به باغ و گل و گلزار و چمن ؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن
دل که تنگ است کجا باید رفت ؟
پیر فرزانه به من بانگ بر آورد
که این حرف نکوست
دل که تنگ است برو خانه دوست ...
شانه اش جایگه گریه تو
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره دلتنگی توست
دل که تنگ است برو خانه دوس ت
خانه اش خانه توست
باز گفتم
خانه دوست کجاست ؟
گفت پیدایش کن
آنجا پر از مهر و صفاست
گفتمش در پاسخ :
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم
یادشان در دل من
قلبشان منزل من
صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق !
تو دلت سبز
لبت سرخ
چراغت روشن
چرخ روزیت همیشه چرخان
نفست داغ
تنت گرم دعایت با من
روزهایت پی هم خوش باشد
"فریدون مشیری "
رمزتو عوض کردی بانووو...؟؟
اره عزیزم برات گذاشتم رمز جدیدو
مامان منم گاهی یه همچین شعری رو زمزمه میکنه!!!یعنی مامانم شعر فریدون حفظ بوده و من نمیدونستم؟! مامااااااااان؟؟؟
عزیزمممم به مامان شماااا

من همش فکر میکردم این شعر سهراب سپهریه.
سهراب سپهری ام یکدونه داره به همین اسم وسطش میگه قایقی خواهم ساخت
عاقا من الان دلتنگ فرهادم
همش فکر میکردم فردا چه کنم
الان با شعر فریدون قشنگ بهم گفتی که چه کنم
هر طووووووور شده میرم فردا می بینمشششششش