زندگی زیبای ما
زندگی زیبای ما

زندگی زیبای ما

سلااام ... نوشتنم نمیومد این چند وقته ... کلی مهمونداری کردممم ... من و همسری یک سری کلاس میریم که معلمش مادر شوهر هستش ..خیلی از رو علاقه نیست  اینبار کلاس نوبت من بوود و من مرخصی گرفته بوودم .. و مهمونداری کردم  کلی .. تعدادم زیاده .. خیلی خیلی خسته شدمممم ..

یک گروه تو تلگرام عضو شدم که آموزش خیاطی هستش .. به صورت ویدئو خیاطی یاد  میده دیروز از صبح شروع کردم به دوختن ساعت 9 شب یک عدد دامن تموم شد ... خیلی خسته شدم هی فکر میکردم کاری نداره ولی کاری داشت یک اخلاق خیلی بدی دارممم و هی تشدید میشه وقتی یک کاری سخنته من سریع توش کم میارم  تا دیدم دارم اذیت میشم یکم تو دوختش سریع میگم ول کن این چه کاریه از این که همه کارارو نصفه ول میکنم متنفرم ... اعتماد به نفس ندارم ..اینجور وقتها از خودم بدم میاد ...


یک مدتی بوود همش سر درد داشتم هی گفتم از چشمامه آخرش رفتم ام آر ای دیدم بعله مال گردنمه و به دیسکش فشار اومده همش هم مال این کامپیوتر و موبایل .. یک مدت گردنبند استفاده کردم بهتر شدم .. الان تو خونه هر چقدر هم کار کنم درد نمیگیره تا میام سر کار یکساعت میشینم ... وایی کلافه میشم ... به اینجا حساسیت پیدا کردمممممممم .....


خیلی عصبی و کم حوصله شدم اینروزها کلا اعصابم ضعیفه ..همش دلم میخواد تنها باشم .. .خدایا کمک


قبلا که وبلاگ داشتم همه چیو میگفتممم الانم میگم ولی با خود سانسوری قبلا خودم بودممم نمیدونم همش میترسم یکی اینجارو بخونه بفهمه ... این شک نمیدونم از کجا اومده .... اینجا رو دوست دارم ولی مثل قبل راحت نیستم تو نوشتن ... بازم خدایاااا کمک


دلم میخواد برم یک جای اینطوری


http://everydaypartymag.com/wp-content/uploads/2015/05/Garden-Tea-Party-DCB1.png