زندگی زیبای ما
زندگی زیبای ما

زندگی زیبای ما

وسط دی یادم افتاده بافتنی ببافم



;کلا عاشق خیاطی و بافتنی هستم ... قلاب بافی بلد نیستم و دوست دارم یاد بگیرم . دیروز آقای همسر که داشت میرفت بیرون هی دنبال شال گردن بووود منم یکهو شب گفتم برات میبافم عزیزم ... و کاموا که سال پیش گرفته بودم که شال ببافمو سر اننداختم که شال گردن ببیافم براش ... تازه مدل تازه میخواستم ساعت 10 شب زنگ زدم به خالم که بافتنی بلده از اون سوال کردم .. حالا خالم دستش تنده هی اصرار که بزار من ببافممم ... منم عاشق این کارا خلاصه که تا ساعت 12 هی بافتم تا اون مدلو پای تلفن فهمیدم چیه حالا خیلی سخت نبوود ... ونمیفهمیدم .. نتیجشم اینه که الان سردرد دارم از خستگی میخوام سر کار بخوابم فقط ... حالا این وسط کنکور کارشناسی ارشدم ثبت نام کردم وقت نمیشه بخونم هی وسط بافتنی میگفتم پاشو 4 ورق بخوون کلا همش از این شاخه به اون شاخم... میخوام تندی شال گردنرو تموم کنم عکسشو میزارم حتمااا ...