زندگی زیبای ما
زندگی زیبای ما

زندگی زیبای ما

سلاممممم   وای خیلی وقت بوود ننوشته بووودم خیلی دلم برای اینجااا تنگ شده بود ...


مامانم اینها رفته بودن یک مسافرت یکهفته ای از اونجایکه ما یک عقاب داریم توی حیاط مامانم اینها و یک گربه داریم تو خونه وظیفه غذا دهی به عهده من و آقای همسر بووود خلاصه من رفتم  پیشی گل پسر رو آوردم خونمون و هر روز درمیون هم میرفتم عقاب جاان رو غذا میدادم ... قضیه این عقاب هم اینه که بابم یک آشنا داشت تو محیط زیست این آقا مثلا اومده بود لطف کنه این جوجه عقاب رو به بابام داده بوود و اینو بزرگ کردیم بعد که میخواستیم ولش کنیم دیدیم دیگه توانایی پرواز نداره برای همین تو همون قفس موندگار شد .... خیلی گناه داره بچه ...

گربه شیطون رو آوردم خونه و این بچه کلی شیطونه یکمم مریضه گوشاش نمیشنوه برای همین اجازه نداره بیرون بره برای همین تو خونه حوصلش سر میره ... و کلا شبها دوست نداشت تنها بمونه چون تو خونه خودمون پیش برادرم میخوابه ولی آقای همسر میگفت نمیشه بیاد تو اتاقمون تو تختمون برای همین مکافات داشتم چون باید هی میرفتم باهاش بازی میکردم بعد باز میو مدم تو تخت باز صدا میداد کلا درگیر بووودم باهاش تا بخوابه  .. همه وسایل خونمون هم جمع کرده بوودم که نشکونه آخزشم زد گلدون برگ لیمو رو شکوند .... ولی من از بس گربه دوست دارم دلم نمیخواست بزارم بره .... ولی آقای همسر خیلی دوست نداره ... تجربه خوبی بوووود کلا ....

دیگه منم همش درگیر این کارا بوودم و نذری مادر بزرگ و تولد دایی و تولد خواهر شوهر جااان و غیره ... گفتم امروز بیام بنویسم و لیست کتابهایی که قولشو داده بوودم بزارم .... هنوز عکس نگرفتم ... قول میدم پست بعد عکس کتابخونه و اکواریوم باشه ....

 لیستو توی ادامه مطلب میزارم  

ادامه مطلب ...