زندگی زیبای ما
زندگی زیبای ما

زندگی زیبای ما

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خونه ما خیلی سرده .. دوطرف خونموم  رو به کوچه و اتوبانه زمستون خیلی سرده ...  زمستونا .. همیشه گاز رو روشن میزاریم .. میدونم خطرناکه و لی از یخ زدگی بهتره .. ولی بازم سرده بود اتاقمون امسال رفتم دوتا کیسه ابگرم خریدم اونارو اب میکنم میارم تو تخت و عجیب گرم و خوب میشه ... ولی اینم خودش حکایتیه دیگه حالا هر شب کتری داغ کن این کیسه ها رو پر کن منم که ترس سوختگی دارم صد بار در اینارو چک میکنم باز نشه بسوزیم . خلاصه دیشب این اتفاق فتاد خوابم میومد داشتم کیسه ها رو آب می کردم کتری رو صاف گرفتم رو انگشتامممم و دادم هوا رفت ... انگشتام سوخت ... عجیب میسوزن الان ... تاول نزده امروز پوستش قرمزه یکم کش میااد ... از صبح کرم الفا میزنم .. جاااش نمونه یک وقتی


بالاخره از اکواریوم عکس گرفتم ...

 عکس اکواریم رو گذاشتم پست بعدی رمز داره هر کسی خواست بگه تا براش بفرستممم ...


عکس خاصی نیست ولی اینجارو دوست دارمم .. دلم نمیخواد کسی اتفاقی اینجا رو پیدا کنه


وسط دی یادم افتاده بافتنی ببافم



;کلا عاشق خیاطی و بافتنی هستم ... قلاب بافی بلد نیستم و دوست دارم یاد بگیرم . دیروز آقای همسر که داشت میرفت بیرون هی دنبال شال گردن بووود منم یکهو شب گفتم برات میبافم عزیزم ... و کاموا که سال پیش گرفته بودم که شال ببافمو سر اننداختم که شال گردن ببیافم براش ... تازه مدل تازه میخواستم ساعت 10 شب زنگ زدم به خالم که بافتنی بلده از اون سوال کردم .. حالا خالم دستش تنده هی اصرار که بزار من ببافممم ... منم عاشق این کارا خلاصه که تا ساعت 12 هی بافتم تا اون مدلو پای تلفن فهمیدم چیه حالا خیلی سخت نبوود ... ونمیفهمیدم .. نتیجشم اینه که الان سردرد دارم از خستگی میخوام سر کار بخوابم فقط ... حالا این وسط کنکور کارشناسی ارشدم ثبت نام کردم وقت نمیشه بخونم هی وسط بافتنی میگفتم پاشو 4 ورق بخوون کلا همش از این شاخه به اون شاخم... میخوام تندی شال گردنرو تموم کنم عکسشو میزارم حتمااا ...

سلاممممم   وای خیلی وقت بوود ننوشته بووودم خیلی دلم برای اینجااا تنگ شده بود ...


مامانم اینها رفته بودن یک مسافرت یکهفته ای از اونجایکه ما یک عقاب داریم توی حیاط مامانم اینها و یک گربه داریم تو خونه وظیفه غذا دهی به عهده من و آقای همسر بووود خلاصه من رفتم  پیشی گل پسر رو آوردم خونمون و هر روز درمیون هم میرفتم عقاب جاان رو غذا میدادم ... قضیه این عقاب هم اینه که بابم یک آشنا داشت تو محیط زیست این آقا مثلا اومده بود لطف کنه این جوجه عقاب رو به بابام داده بوود و اینو بزرگ کردیم بعد که میخواستیم ولش کنیم دیدیم دیگه توانایی پرواز نداره برای همین تو همون قفس موندگار شد .... خیلی گناه داره بچه ...

گربه شیطون رو آوردم خونه و این بچه کلی شیطونه یکمم مریضه گوشاش نمیشنوه برای همین اجازه نداره بیرون بره برای همین تو خونه حوصلش سر میره ... و کلا شبها دوست نداشت تنها بمونه چون تو خونه خودمون پیش برادرم میخوابه ولی آقای همسر میگفت نمیشه بیاد تو اتاقمون تو تختمون برای همین مکافات داشتم چون باید هی میرفتم باهاش بازی میکردم بعد باز میو مدم تو تخت باز صدا میداد کلا درگیر بووودم باهاش تا بخوابه  .. همه وسایل خونمون هم جمع کرده بوودم که نشکونه آخزشم زد گلدون برگ لیمو رو شکوند .... ولی من از بس گربه دوست دارم دلم نمیخواست بزارم بره .... ولی آقای همسر خیلی دوست نداره ... تجربه خوبی بوووود کلا ....

دیگه منم همش درگیر این کارا بوودم و نذری مادر بزرگ و تولد دایی و تولد خواهر شوهر جااان و غیره ... گفتم امروز بیام بنویسم و لیست کتابهایی که قولشو داده بوودم بزارم .... هنوز عکس نگرفتم ... قول میدم پست بعد عکس کتابخونه و اکواریوم باشه ....

 لیستو توی ادامه مطلب میزارم  

ادامه مطلب ...