زندگی زیبای ما
زندگی زیبای ما

زندگی زیبای ما

خونه تکونی خر است ....

پنج شنبه مرخصی گرفتم  برای خونه تکونی یک آقایی اومد برای دیوار و پنجره  خالم معرفی کرده بوود منم فکر کردم برم کابینتارو بریزم بیرون از بس من عجوولم وسط کار دیدم نههه نمیشه کابینتها رو ول کردم شروع کردم به مرد کمک کردن 10 اومد 7 شب رفت فقط دیوار و پنجره حالا فکر نکنین چند تا دیوار داشتمااا نه تازه اتاقها یک طرفش کاغذ دیواری بوود که اونها رو خودم کشیدم ... وسط کارم هم زنبور نیشم زد ... دردش خیلییی زیاددد بود اون وسطم رفتم درمانگاه که امپول ضد حساسیت بزنه ... جمعه دوباره از صبح شروع کردم به تمیزکاری پرده شستن و او کشیدن شبش هم که کلاس و شنبه و یکشنبه هم همینطور خیلی خستممم اینقدر دست و پاهام ورم کرده و زخم شده که حد و حساب نداره ... امروز حلقم تو دستم نمیرفت از ورم ... خداییش من یکم شلخته هستممم تموم این 4 روز خودمو فحش دادم که یکم مرتب کار کن اینقدر خورده ریز نداشته باش کلی چیز ریختم دووور ولی بازم  میدونم وسایل اضافی زیاد دارمممم ... امروز دیگه این خانومه میاد که نظافت کنه و برق بیفته خونه دیگه ... که دیگه تمووووم بشه ... من یک اخلاقی دارم که یکهو همه وسایل رو میریزم بیرون بعد جمع کردنش کار سختیه من تو این چند روز نظافت تکردم یکهو کمد همه اتاقها رو با اشپز خونه ریختم بیرووون خوب فکر کنید چییی میشه ... خونه مامانم اینها هم همینطوری بووود همرو میریختم بیرون بعد کلافه میشدم مامانمو صدا میزدم میومد کمک


فکر کنین منم به همین شیکی تمیز کردم خونرووووو