زندگی زیبای ما
زندگی زیبای ما

زندگی زیبای ما

اندر احوالات این چند وقت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کمک رمز قبلی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تعهد(رمز قبلی)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سلاممممممممممم دوستهای قشنگم هیچ وقت فکر نمیکردم وقتی مدت طولانی نیام اینجا اینقدر دلم تنگ میشه  این مدت اینقدر درگیر بووودم که حتی وقت نمیکردم که لحظه حتی وبلاگمو باز کنم ... یک دقیقه نگاه کنم ... کلی دلم تنگ شده بوود .... ماه اردیبهشت خیلی برام زوود تموم شد .. یکی از کارای شرکتیم رو خیلی وقت بوود انجام نداده بوودم   از بس کارم زیاد شده بود از وقتی همکارم  رفته بوود هی اینو پشت گوش انداختم  و برروز نکرده بوودم تا اینکه رییسم  یکهو خواست و من مجبور شدم که دوهفته تا 7 شب بمونم اینجا و جمعه بیام سر کار که بروزش کنم .... و تموم این مدت هی به خوودم بد و بیراه میگفتم که چرا پشت گوش انداختی و این حرفها ... حتی یکروز هم نتونستم کلاس یوگا هم برم این بیشتر عصبانیم کرد این وسط هم دلسوزی رییس جانم گل کرده بوود که تو دست تنهایی و از این حرفهاا و سط این شلوغی برای من نفر استخدام کرده که بیا این دختره اینجا کارای وقت گیرو بهش بده که به کارای اصلیت برسی حالا این وسط دختره هم  روز اول که کامپیوتر نداشت کاری نمیتونستم بهش بدم هی غر میزد چرا من بیکارم ...   هنوز بهش عادت نکردم دلم برای دوستم که قبلا اینجا بوود تنگ شده ... وقتی من اومدم تو این شرکت با اون کار کنم خیلی خوووب بووود دختر ماهی بووود کلی خاطره خوب با هم داریم تو این شرکت تا اینکه از ایران رفت ... عید که اومده بوود با هم رفتیم بیرون کلی گریه کردیم ... روزهای اولی که این دختره اومده بوود اینجا واقعا حالم بد بووود حس خوبی نداشتم ... همش بغض میکردم یاد اونموقع که با همکارم بودیم افتادم ... حتی با خودم فکر کردم چقدر من ادم بدیم ... چقدر میتونم با ادمها بعضی وقتها بد تا کنم ... دختره بنده خدا تاحالا جایی کار نکرده و من واقعا براش بیششتر وقتها بد کارا رو توضیح میدادم یک اشکالی که دارم اینه که فکر میکنم همه باید مادر زادی کار رو بلد باشن خودمو یادم میره اوایلی که اومدم اینجارو ...  حالا باید ببینیم این خانم موندگار میشه یا نه .... 


در این بینها هم آقای همسر جاان جراحی دندونی داشت که هنوز درگیرشیم چون آقای همسر به شدت ملاحضه کار هست و مثلا این دکتر گفته تا سه روز فقط غذای ابکی بخور ممکنه تا 2 هفته این روند ادامه داشته باشه منم هی مشغول غذا درست کردن و میکس کردن بودم ..و هستمممم .  


تو این ماه تولد بازی هم داشتیم ... تولد بابام بووود و هم روز پدر بووود به فاصله یک هفته .... منتظرم توی خرداد که تولد همسر هم تموم بشه و من از این فکر که وای چی بخرم برای همسر راحت بشم شما هم اگه به ذهنتون چیزی رسید بگین من یک سال کیف چرم خریدم یکسال گوشی ... یکسال گیتار که البته شکست ... یکسالم از این دستبندهای چرم  و طلا خریدیم .... اگه چیزی به ذهنتون میرسه به من بگین ... من کلا یکسال فکر میکنم برای اقای همسر چی بخرم


قول میدممم زودی بنویسم دیگه اینقدر طول نمیکشه

سفرنامه ( رمز همون قبلیه هر کی نداشت بگه براش بزارم )

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.