زندگی زیبای ما
زندگی زیبای ما

زندگی زیبای ما

3>

کلا عادت دارم وقتی به یک چیزی گیر میدم باید انجام بشه نتیجه گیر دادن این هفته من بیرون ریختن همه کابینتها و تمیز کردن اونها بود بشدت وسواس پیدا کرده بووودم که همه چیز کثیفه .. و از  اونجایی که من بشدت تنوع طلبم با اینکه تیری هستمممم ولی جای همه چیزو تو کابینت عوض کردم و روزی چند بار با رضایت در کابینت رو باز میکنم و به به و چه چه میکنممممم نتیجه این به به گردن در د شدیده ... ولی می ارزید ... خلاصه که استراحتی در کار نبود ظهر جمعه خونه مادر شوهر جان بودیم و شبش به همراه خانواده خودم و دوستمممم رفتیم پارک آب و آتش  و پیاده برگشتیم خونه دوستم که تو میرداماده و نتیجه این پیاده روی زانو درده .... ولی خوش گذشت  با اینکه من و آقای همسر امروز خواب موندیم از بس خسته بووودیمم .



♣★

از کلاس یوگا بگم که خیلی خیلی خوب بود حداقل  بعد از اینکه من اینهمه مدت نرفته بودم ورزشی چیزی خیلی خوب بوود حالا من نمیدونم یوگا چند مدل داریم  چون داییم که یوگای حرفه ای میکنه ازم پرسید منم نمیدونستم   ولی این یکی با  اون یوگا که من میرفتم 5 سال پیش یکم فرق داره یکشنبه که رفتم کلاس قشنگ بدنم کش اومده بود فک کنم قدم بلند بشه :)))  ستون فقرات و دستها رو کاملا کش میده و  مربیمون به شدت بدن نرمی داره ... خلاصه که راضیم ....

پنج  که رفتم شرکت دیدم که گربه نیست ... احتمالا مامانش برده بودش ... چون دیروز کلی تو چشمش قطره ریختمو خیلی بهتر شد ... خدا رو شکر که برد چون داشتم دیگه دیوونه میشدم که با این بچه چیکار کنم ....

جمعه صبح  با همسر گرام  سبزی کاری کردیم بالا پشت بوم  سبزیها عبارتتند از : جعفری گشنیز پیازچه اسفناج تربچه شاهی فلفل ذلمه ریحون  خیار چنبر ... ولی فک کنم جاشون کوچیکه چون ... تو جعبه کاشتم جعبه های کوچیک

شنبه نرفتم سر کار با  دوست صمیمی که  چند سال از ایران رفته و هفته پیش اومد اینجا رفتیم کلی بیرون گردی .... احتیاج داشتم خیلی ....

با آقای همسر نامهربونم ... چون دیشب  مادرش حالش بد شد و رفت اونجا و شب خواهرشو فرستاد ... که من تنها نباشم ... ناراحت  نیستم که من تنها بودم یا اون شب نیومده خونه  ناراحتم که حق به جانبه ... میگه نباید از  من ناراحت باشی که رفتم ....  خودمم نمیدونم از چی ناراحتم بهش میگم عذر خواهی کن نیومدی میگه عذر خواهی نداره خوب نشد بیامممم .... شرایط جوری بود که منم نمیتونستم برم اونجااا . من تو این شرایط دوست دارم مهربونی بشنوم .... ولی اونم تو استرس بوود

شاید من واقعا درک نمیکنم ....  

موهام به شدت ریزش پیدا کرده  خیلی ناراحتم من کلا موهای پر پشتی دارم  ....با این مدلی که داره پیش میره نمیدونم  چی میشه ....



یوگا

من و آقای خونه تقریبا با هم تعطیل میشم من میرسونمش و بعد هم میرم دنبالش.. به دنبال اضافه وزنی که پیدا کردم نتونستم برم ورزش دلم نمیومد خیلی آقای خونه رو تنها بزارم ... تا اینکه دیروز یک کلاس یوگا پیدا کردم روبروی شرکت با چند تا از بچه ها رفتیم صحبت کردیم گفت ساعت 5 براتون کلاس میزارم تا 6 از این بهتر نمیشد خلاصه من ار امروز میرم یوگا ... البته فکر نکنم یوگا خیلی لاغر کنه و برای آرامش خیلی خوبه ... دوچرخه ثابت هم برای خونه خریدیم .. ولی ... بعضی وقتا حکم جالباسی داره برامون ...


میخوام عزممو جزم کنم ... و برگردم به وزن قبلی ... ولی کلا من اهل رژیم نیستم که خیلی سخت بگذرونم .... فکر میکنم هر بار رژیم گرفتم لاغر شدم بعدش بیشتر چاق شدم ... ... حالا فعلا شروع میکنم با یوگا و ورزش توی خونه تا ببینیم چی میشه ....

سلاااام

اولین پست جدید اینجاااا .... اعتمادم نسبت به بلاگفا کمرنگ شده اومدم اینجا تا اگه چیزیم نوشتم بمونه ....


امروز توی شرکت از کانا ل کولر صدای بچه گربه میومد .. بچه بیچاره گیر کرده بود بالاخره نجاتش دادیم مادرش اومد کنارش ولی محل نداد رفت بچه بیچاره مونده اینجاااا .... گرسنه براش غذا گذاشتم کوچیکه نمیتونه بخوره  نمیتونم ببرمش خونه موقعیت نگهداری ندارم ... ولی اعصابم خورده اگه خونه مامان اینا بودم میبردمش ... ولی خونه خودم نمیشه .... دعا میکنم فقط مادره برگرده .....